سخنرانى در کنگره اول٬ مبحث اولويتها و چشم اندازها
پايان يک دوره و مصافهاى کمونيسم کارگرى
سياوش دانشور

رفقا در اين بحث ميخواهم به جوانبى از فعاليت تاکنونى و مسيرى که بايد طى کنيم تاکيد کنم. رفيق على جوادى به مسائلى اشاره کرد و من ميخواهم به جوانب ديگرى بپردازم.

به نظر من اين کنگره پايان يک دوره را اعلام ميکند. اين حزب منبعد بايد بعنوان نماينده کمونيسم کارگرى راسا به مصاف مسائل جامعه برود و به سوالات اساسى آن جواب بدهد. ما ديگر جريانى و فراکسيونى نيستيم که قصد ايجاد تغييراتى در يک حزب ديگر٬ حزب مادر را دارد. ما ديگر جريانى نيستيم که قرار است صرفا با نقد جريانات موسوم به کمونيسم کارگرى اثبات کنيم که خط مارکسى٬ خط اورژينال کمونيستى کارگرى منصور حکمت چى هست. ما خود آن حزب کمونيستى کارگرى با آن مشخصات سياسى و فکرى هستيم. و اين ادعا نيست. به شهادت تلاش چند سال گذشته ما آن حزب هستيم٬ به شهادت ادبياتمان٬ به شهادت موقعيت کنونى احزاب ديگر٬ به شهادت نگرش جريانات اپوزيسيون ايران به اين حزب٬ به شهادت پراتيکى که در ايندوره داشتيم٬ و بويژه به شهادت نگاه فعالين موثر جنبش کارگرى و کارگران کمونيست به حزب ما.

من در اولين کنفرانس حزب به نکته اى اشاره و تاکيد کردم. گفتم که امروز ما عليرغم ميل باطنى مان جمع شديم٬ از حزبى جدا شديم و حزبى ديگر را ميسازيم٬ اما اگر اين حزب بعد از مدتى نتواند از نظر فکرى و سياسى به بستر اصلى کمونيسم کارگرى تبديل شود٬ اگر نتواند به پرچمدار کمونيسم منصور حکمت تبديل شود٬ و بويژه اگر نتواند به يک حزب کارگرى تبديل شود٬  نبض اش در جنبش کارگرى بزند و با مسائل جنبش کارگرى بالا و پائين شود٬ آنوقت بايد رفت و فکر ديگرى کرد. آنوقت شايد لازم شود پروژه ديگرى را در دستور گذاشت.

امروز در اين کنگره ميتوان با قاطعيت گفت٬ اگرچه نميتوان دقيق حرف زد٬ جريانى که در بخشى از مهمترين مراکز کارگرى ايران قدرت عمل و نفوذ سياسى دارد اين حزب است. هيچ حزب ديگرى در چپ ايران نيست. هيچ سازمان ديگرى در اين مقياس نيست. هيچ محفلى موسوم به فعال کارگرى در اين مقياس نيست. امروز شما محفل کارگرى خاصى را پيدا نميکنيد که با اعتصابات کارگرى مهمى تداعى شود. امروز شما جريان چپى را پيدا نميکنيد که نفوذ کلامش٬ ديدگاهايش٬ خط مشى سياسى اش٬ سنت سبک کاريش٬ در جنبش کارگرى و لااقل در ميان رهبران کارگرى راديکال٬ در ميان کسانى که سازمانده اعتصابات و اجتماعات کارگرى در دل اختناق سياسى اند٬ را بشود بطور عينى ديد. و اگر کسى دستش تو کار باشد٬ بتواند مجموعا بگويد اين تحرک کارگرى٬ اين اعتصاب معين٬ به فلان خط معين ربط داشت و يا متاثر از آن بود. بحث من در مورد سنديکاليستها نيست٬ آنها کارهائى کردند و البته نتايجش را هم همه ديدم. بگذاريد روشن بگويم٬ در جنبش کارگرى گرايشات متفاوت٬ فعالين و ديدگاههاى متفاوت هستند٬ همه هم دارند زحمت ميکشند. سوسياليست در جنبش کارگرى زياد است. ممکن است بعضا در مراکزى نفوذ دارند و ممکن است ندارند. ولى رهبران کارگرى راديکال و کمونيست و بانفوذ٬ هر روز بيشتر از قبل دارند به يک سنت راديکال و پراتيکى توجه شان جلب ميشود و بر آن اساس دارند کارشان را جلو ميبرند که آن سنت را اين حزب دارد نمايندگى ميکند.

بنظر من امروز ما در آغاز يک دوره اى براى به تکان درآوردن درياى جنبش کارگرى در ايران هستيم. فکر ميکنم با اتفاقات منطقه٬ و بويژه اگر بتوانيم در جواب به مسائل و سوالات سياسى واقعى موفق شويم٬ اگر بتوانيم لحظه ها را دريابيم٬ اگر درک درستى از رويدادها داشته باشيم٬ اگر فرصت ها را بقاپيم٬ اگر سياست و سبک کار درستى داشته باشيم٬ اگر محدوديتهايمان را رفع کنيم٬ ما ميتوانيم خاورميانه را تکان بدهيم. بخاطر اينکه ايران حتى مصر نيست٬ حتى ترکيه و پاکستان و مشابه اين کشورهاى مهم منطقه نيست. در ايران اگر اتفاقى بيافتد نه تنها خاورميانه بلکه دنيا را تکان ميدهد. و اين اتفاق را تنها کمونيسم ميتواند ايجاد کند. کمونيسم مارکسيستى٬ کمونيسم ضد کاپيتاليستى٬ کمونيسم کارگرى منصور حکمت٬ خطى که بتواند سرمايه را در ايران بزند و نه فقط جمهورى اسلامى و جريانات بورژوائى را. خطى که بتواند افق انقلاب کمونيستى را باز کند. اين خط ظرفيت و پتانسيل اينکار را دارد. و چنين خط سياسى و ديدگاهى بايد يک پايگاه محکم در درون جنبش طبقه کارگر داشته باشد. بايد جريانى باشد که اگر تصميم ميگيرد تکان بخورد مراکز مهم کارگرى را ببندد.

مصر را نگاه کنيد٬ تونس را نگاه کنيد٬ زدند راس يک حکومت ديکتاتورى بيست سى ساله را پائين کشيدند. طبقه کارگر اين کشورها با اينکه در اين تحولات اعتصاب ميکند و نقش دارد و فداکارى ميکند٬ ميبينيد سر ندارد. برگرديد و به انقلاب ايران نگاه کنيد. ميليونى به خيابانها ريختند٬ قيام کردند٬ پادگانها را گرفتند و گرفتيم و خيلى ها از ما در آن شرکت داشتيم. طبقه کارگر جانفشانى کرد٬ بويژه در اعتصاب نفت و همه شعار کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما را يادشان هست. اينها را همه ما ديديم و نهايتا شکست خورديم و قتل عام شديم چون يک حزب سياسى نداشتيم. ما در آندوران فاقد يک حزب سياسى٬ يک سنت سياسى محکم بوديم که جوابگوى چنين وضعيتى باشد و کارگر و چپ را در مقياس جامعه در مقابل بورژوا و راست در جدال قدرت نمايندگى کند. اين نبايد تکرار شود.  

ما آمديم که اين خط و حزب سياسى اين خط را احيا کنيم و مجددا بسازيم. خيلى جاها هم متمرکز نشديم. من در بحث هاى پيشا کنگره اشاره کردم که ما در دانشگاهها متمرکز نشديم. ما در دانشگاهها نيروى موثر نداريم٬ هوادارانى داريم٬ هوادار کمونيست کارگرى همه جا هست٬ ولى ما نيروئى نبوديم که دانشگاهها را تکان ميدهد. لااقل تا حالا نبوديم. ما دخالتهائى در مقياس کوچکتر داشتيم اما اگر دانشگاه تکانى خورده محصول کار کسانى ديگر بوده است. ما نيرويمان در ايندوره در جنبش کارگرى صرف شده و نتايج خوبى هم گرفتيم. حتما رفقاى ديگر به جوانبى از آن تا جائى که ميشود در يک کنگره حرف زد اشاره ميکنند. اين يک قطبنماى اساسى حرکت ما بود که بتواند حزب را بعنوان جريانى کارگرى تثبيت کند.

ستون اساسى ديگر اينبود که اين حزب روى خط دفاع از کمونيسم مارکس و منصور حکمت ايجاد شده است و نه چيزى ديگر. نه تعابير جديد از سوسياليسم راديکال غير کارگرى انتهاى قرن بيستم٬ نه سوسياليسم شبه راديکال و آنتى امپرياليست قرن پيش که امروز در تلاش براى بازسازى خود در اشکال جديد است٬ نه ناسيوناليسم چپ و پوپوليسم پنجاه و هفتى. اين جريان روى دفاع از حقانيت نگرش انتقادى و انقلابى مارکس و منصور حکمت تشکيل شد. و امروز هر کسى که مسير ما را نگاه کند٬ حتما بدرست ميگويد که اشتباه هم کرديم٬ حتما مثل خود منصور حکمت عمل نکرديم و نميتوانستيم ببينيم. بخاطر اينکه منصور حکمت حتى زمانى که حزب کمونيست کارگرى پديده قوى اى بود٬ خودش از آن حزب بزرگتر و با اتوريته تر بود. خودش مورد توجه اپوزيسيون ايران و جامعه بود که يا موافق و يا مخالفش بود اما حزبش پديده ديگرى بود. ما تلاش کرديم از اين خط دفاع کنيم و پرچم اين سنت متمايز را بلند کنيم. اگر موفقيتى تاکنون اين حزب داشته است٬ اگر توانستيم در جنبش کارگرى جلو برويم و يا در قلمرو نظرى و سياسى سربلند باشيم٬ اگر در هر زمينه موفقيتى داشتيم و ميتوان آن را عليرغم همه کمبودها برسميت شناخت؛ به همان اندازه بوده که توانستيم يک تبئين درست٬ يک درک درست٬ يک کاربست متدولوژيک از ديدگاه مارکسيستى و ديگاه کمونيستى کارگرى منصور حکمت بدست دهيم. بنظر من ادامه اين حزب و موفقيتهاى پيش رو هم در گرو ادامه همين دو ستون اساسى است: يک جريان مارکسيستى٬ يک جريان کمونيستى کارگرى٬ و يک جريان بشدت قوى در جنبش کارگرى و متحد کننده رهبران کارگرى.

امروز رفقاى بسيار با ارزشى در جنبش کارگرى با اين حزب هستند و بخشا اگر نيستند از خط مشى و سنت سياسى ما استقبال ميکنند چون جوابگوى نيازهاى مبارزه روزمره شان عليه سرمايه است. البته هنوز کم است. هنوز ما ماتريال يک انقلاب کارگرى را نداريم. ولى ما موظفيم و بايد به اين سمت برويم که ماتريال يک انقلاب کارگرى را فراهم کنيم. ما به اين دلخوش نيستيم که صرفا فراخوان دهيم که توده ها عليه جمهورى اسلامى برخيزيد٬ زنان قيام کنيد٬ آپارتايد را نپذيريد٬ جوانان فلان و بيسار کنيد! با فراخوان که جامعه جابجا نميشود! جامعه با سازمان جابجا ميشود٬ با صفى از کمونيستهاى رهبر جابجا ميشود٬ با نفوذ کلام جابجا ميشود٬ با قدرت جابجا ميشود. و قدرت قابل شمارش است٬ قدرت مادى است٬ قدرت ادعا نيست. شما بايد شرکت نفت را بهم بريزيد٬ ماشين سازيها را بهم بريزيد٬ شما بايد صنايع فولاد را بهم بريزيد٬ بايد پتروشيمى ها و مراکز بزرگ و کوچک کارگرى را بهم بريزيد تا معلوم شود که قدرت داريد يا قدرت نداريد. قدرت ادعا نيست٬ گفتن اينکه ما هوادار در ميان بازاريها داريم که کمونيسم نشد و بدرد کسى نميخورد. گفتن اينکه ما سى سال پيش توانستيم شهرى را بگيريم امروز بدرد کسى نميخورد. بيست سال پيش من رهبر فلان کار بودم امروز بدرد نميخورد. سنت کمونيسم کارگرى اينست که کادرش هميشه جلو صحنه است و زمانى که شما جلو صف هستيد کادرى و رهبرى را تامين و بازتوليد ميکنيد. نميشود بيست سال پيش رهبر کارى بود و امروز هم کادر باشيد اما به جنبش تان ربطى نداشته باشيد. کادر اين جنبش بايد بتواند مرتبا جلو صف باشد٬ قانع و بسيج کند٬ اين سنت را بازتوليد کند٬ اين سنت را ميان جامعه ببرد و از آن دفاع کند٬ اين نگرش را به نگرش تعداد بسيار بيشترى تبديل کند٬ پرچم اين سنت را برافراشته نگه دارد٬ و مجموعا بتوانيم افق پيروزى کمونيسم در ايران٬ افق انقلاب کارگرى٬ افق پيروزى بر جمهورى اسلامى با يک پرچم چپ٬ با يک پرچم کارگرى را باز کنيم.

ما در ايندوره ضعف زياد داشتيم٬ بسيار ضعف داشتيم. ما سازمان درست و حسابى نداشتيم. ما سازمان شايسته کمونيسم کارگرى را هنوز درست نکرده ايم. ما سنتهاى حزبى اى که کمونيسم کارگرى تاکنون بدست داده٬ و حتى با لنينيسم فرق دارد٬ با سنتهاى چپ راديکال تفاوت دارد٬ با سنتهاى سازماندهى بشين پاشو فرق دارد را جلو نبرديم. يک سنت آزاديخواهانه٬ مدرنيستى٬ متکى بر اراده انسانها و دست بردن به قلب آدمها٬ متکى بر انتخاب و آگاهى انسانها٬ سنتى که فرديت در تناقض با حزبيت و کار جمعى و مشترک نيست٬ ما براين اساس تلاش کرده بوديم چهارچوبهاى اساسى سازمان کمونيستى کارگرى را بدست دهيم. چهارچوبهائى که در آن افراد آزادند٬ صاحب نظرند٬ مستقل اند٬ روى پاى خودشان اند٬ مظهر و سمبلى از اين ديدگاه اند٬ هر کدامشان را جائى بياندازيد ميتوانند راسا پرچمدار جنبش و تحرک اجتماعى اى شوند. براين اساس ما خواستيم سنت سازمانى و حزبى کمونيستى کارگرى را در تمايز با سنتهاى تاکنونى چپ غير کارگرى بسازيم. ولى متاسفانه بدليل ضرباتى که اين جريان متحمل شد٬ سنت حزبى اش هم عقب رفت. اين حزب تلاش ميکند اين سنت حزبى را احيا کند و بسازد و تثبيت کند. ما در اين زمينه هنوز جلو نرفتيم و فکر ميکنم اين کنگره بايد نقطه شروعى باشد که سنت حزب سياسى مارکسيستى٬ سنت کمونيستى کارگرى٬ سنتى که واقعا شايسته جنبش کارگرى است و يک کارگر و رهبر سوسياليست در آن احساس راحتى ميکند را بسازيم. اگر سازمانى بتواند سنتهائى را پايه گذارى کند که رهبران کمونيست و پيشرو طبقه در آن احساس راحتى ميکنند و تناقضى با موقعيت و مبارزه روزمره شان نميبينند٬ آنوقت آن سنت به يک سنت کمونيستى کارگرى استوار است. اما اگر شما سازمانى را بسازيد که در آن فقط آدمهاى آنارشيست٬ دانشجويانى که معترض اند٬ آدمهاى عاصى٬ آدمهائى که هر وقت و هر لحظه ميتوانند پاى هر کارى بروند٬ و اين تيپ اجتماعى در آن احساس راحتى ميکند٬ به نظر من با سنت سازمانى کمونيسم خيلى فاصله دارد. شايد خوب باشد٬ شايد انقلابى باشد٬ اما سنت سازمانى و حزبى کمونيستى کارگرى نيست.

ما امکانات کم داريم. ما برخلاف نفوذ کلام و ادبيات و خط سياسى منسجمى که داريم از امکاناتى مانند تلويزيون برخودار نيستيم. از رسانه هائى که بشود در مقياس گسترده مردم را مورد خطاب قرار داد برخوردار نيستيم. ما راديو ٢۴ ساعته راه انداختيم. اما از امکانات ديگر - که اگر نه همه اما خيلى ها در اپوزيسيون پولش را از پنتاگون ميگيرند و اين امکانات را درست کردند- محروم هستيم. ما يک جريان فقير هستيم. اگر ما هم ميخواستيم از پنتاگون و اين نوع نهادها پول بگيريم ما هم ميتوانستيم از اين تلويزيونهاى ٢۴ ساعته و امکانات ديگر داشته باشيم. اما اينکار را نکرديم و به کارگر متکى شديم و منبعد هم خواهيم شد.

اما بايد اين امکانات و نيازهاى مبارزه امروز را ساخت چون نوبت سياسى و دوره ماست. دوره اعتراض گسترده ضد کاپيتاليستى است. دوره بن بست و شکست سرمايه دارى در همه جاى دنياست. بحران سرمايه دارى افتضاحى را ببار آورده که کارگر صنعتى از فرانسه و اسپانيا تا ايرلند و پرتقال و همه جا در اعتصاب و کشمکش سياسى است و موج اين اعتراض کشورهاى خاورميانه و شمال آفريقا را ور داشته است. به نظر من دورانى آغاز شده است که بيش از هر زمان فقط کمونيسم ميتواند جوابگو باشد. نه سوسيال دمکراسى جواب است٬ نه چپ پوپوليست و جنبش همگانى جواب است٬ نه پارلمانتاريسم و دمکراسى جواب است٬ نه سرمايه دارى دولتى و نه مائويسم جواب است٬ نه سوسياليسم قانونگرا و اپوزيسيونى در اروپاى غربى جواب است٬ نه تروتسکيسم و خطوط چپ راديکال جواب است. اينها تمام شدند. اگر کارگر ميتواند پيروز شود تنها با کمونيسم کارگرى و با خط راديکال کارگرى ميتواند پيروز شود. و امروز نه فقط در ايران بلکه در همه جاى دنيا وقت اينکار است. اين سنت در ايران ريشه دار و قوى است. در منطقه بدرجاتى قوى است. در کشورهاى ديگر هنوز قابل مشاهده نيست٬ متاسفانه در مصر هنوز وجود ندارد. جنبش کمونيستى کارگرى همه جا هست چون اين گرايش و اعتراض راديکال ضد سرمايه دارى در درون طبقه کارگر جزو لاينفک جنبش کارگرى در همه جاى دنياست و اين تعريف پايه اى اين سنت است. ولى سازمان کمونيستى٬ حزب کمونيستى روى اين خط معين بدون توهم به بورژوازى٬ بدون توهم به ارتش٬ بدون اينکه بگويد "ارتش برادر ماست"٬ بدون اينکه بخواهد با اعضاى رژيم سابق بسازد و يا به اختناق باج بدهد٬ بدون اينکه به وعده دمکراسى قناعت کند٬ و راسا براى قدرت برود و اعلام کند بورژوازى نه٬ اعلام کند يا ما يا بورژوازى٬ و بتواند بقدرت کارگر و بقدرت انقلابى و قدرت شوراها و قدرت رهائيبخش اش جامعه را عوض کند و يکبار براى هميشه دنيا را تغيير دهد٬ اين هنوز خيلى جاها وجود ندارد و بايد ساخته شود.

بنظر من ايندوران آغاز شده است. اين کنگره اگر اولويتى را مقابل خودش ميگذارد٬ رفتن براى انجام اينکار است. همانطورى که ٣-۴ سال پيش گفتيم نميگذاريم کمونيسم کارگرى را به اين روز بياندازيد٬ و حتى اگر آن را دفن کنيد ما با چنگ و دندان بيرونش ميکشيم و پرچمش را برمى افرازيم٬ و پرچمش را بلند کرديم به همت همه شما٬ به همت بسيارى از رفقائى که در اين کنگره حضور ندارند٬ به همت بسيارى از رفقا و رهبران کارگرى که جايشان در اين کنگره خالى است و پيشروى تاکنونى حزب مديون فعاليتهاى آنهاست٬ به همت رفقاى کمونيست زيادى در شهرهاى ايران که توجه شان به اين کنگره است و منتظرند ببينند اين کنگره چه جوابى به مسائل ايران ميدهد٬ چه جوابى به اين طغيان عليه فقر و فلاکت و اختناق سرمايه دارى که بزودى در ايران هم وسيعا آغاز خواهد شد و آغاز شده است ميدهد٬ و اميدهاى زيادى که به اين کنگره معطوف شده٬ اولويت امروز ما اينست که جوابگوى اينها باشيم.

اگر اين کنگره ميخواهد جوابى به اين اميدها و جوابى به اين سوالات روز جامعه و طبقه کارگر بدهد٬ اگر ميخواهد آن سنگرهاى شکست و لطمات را پشت سر بگذارد٬ اگر ميخواهد بعنوان بستر اصلى کمونيسم کارگرى در تحولات ايران و منطقه قد علم کند و نقش درخور ايفا کند٬ بايد براى انقلاب کمونيستى و نه هيچ چيز ديگر قد علم کند و به کمتر از اين راضى نشود. و اگر کارى ميکند بايد موقعيت اش را بشناسد٬ نقاط قدرت و نقاط ضعفش را بشناسد٬ از خود خشنودى و از خود متشکرى و از خود تعريف کردنهائى که سنت پادرهواى چپ راديکال و پوپوليست است بدور باشد. بايد سنگ روى سنگ بگذارد٬ سنگرهاى محکم بپا کند و براى پيشروى و پيروزى خود را آماده کند. اميدوارم اين کنگره آغاز پيشروى جدى و قدرتمند شدن و پيروزى کمونيسم کارگرى باشد. کنگره اى باشد که جنبش طبقه کارگر در تقابل با کليه جنبشهاى بورژوائى به همت همه رفقاى کمونيست و رهبران کارگرى قدرتمندتر بيرون بيايد.

فراخوان ما به همه کمونيستهاى کارگرى اينست که وقتش است. وقتش است که بار ديگر با سرى افراشته و با پرچم کمونيستى کارگرى مارکس و منصور حکمت بميدان بيائيد و نقش شايسته تان را ايفا کنيد. دوره دوره ماست. دوره دوره انقلاب کارگرى است. دوره دوره انقلاب کمونيستى است و حزب اتحاد کمونيسم کارگرى حزب شماست. به اين حزب بپيونديد و متحدانه براى يک پيروزى کمونيستى کارگرى تلاش کنيم.                        

متشکرم!